دانستن یا توهم دانستن، مسئله این است
دانستن یا توهم دانستن، مسئله این است
بمباران خبری روزانه، جامعهِ ما هر شبانه روز ، مورد هدف بمباران خبری انواع شبکه ها هستند. اطلاعات سطحی از دنیای بی کران سیاست که فرد را وارد توهم آگاهی می کند.

به گزارش پایگاه خبری ترشیز خوان؛ به نقل از کاشف خبر؛ جامعه امروز ما پر شده است از جماعت پرطمطراق که در رابطه هر پدیده و جنبنده ای نظر تخصصی می دهند.
برای فهم این معضل اجتماعی همه گیر باید با سه مبحث مختلف آشنا شویم :
۱- توهم آگاهی !
۲- دفاع از ناآگاهی !
۳- عدم پذیرش تغییر تفکر !
ماکس پلانک کسی که جایزه نوبل فیزیک را در سال ۱۹۱۸ گرفت و به تور علمی دور آلمان رفت. هر جایی که دعوت می­ شد همان سخنرانی که درباره مکانیک جدید کوانتوم بود، ایراد می­کرد. بعد از مدتی شوفرِ پلانک سخنرانی او را حفظ کرده بود و یک روز به او گفت: “پروفسور پلانک اینکه هر روز باید یک سخنرانی ارائه بدی حتما خسته کننده هست، نظرت چیست که در مونیخ من سخنرانی کنم؟ تو می­توانی در ردیف جلو بنشینی و کلاه شوفری مرا بگذاری سرت. این کار برای هر دویِ ما تنوع دارد.” پلانک از این ایده خوشش آمد.بنابراین آن روز عصر ،راننده سخنرانی ای طولانی ، راجع به مکانیک کوانتوم برابر حضار ایراد کرد. در ادامه یک استاد فیزیک بلند شد و سوالی پرسید، پلانک که در نقش راننده در ردیف جلو نشسته بود میدانست که راننده اش پاسخ را بلد نیست. در کمال ناباوری ، راننده با اعتماد به نفس بالا و لحنی تمسخر آمیز شروع به خندیدن می کند و می گوید: این چه سوال ساده ایست؟ یعنی دانشمندان این شهر، جواب این سوال ساده را بلد نیستند ؟ این سوال را حتی راننده من هم جواب میدهد و رو به راننده خود که پروفسور پلانک باشد میگوید این سوال رو شما جواب بده. این داستان به “شوفر افکت” معروف است ، راننده داستان ما دچار توهم آگاهی شده بود ! افرادی به چنین عارضه ای دچار می شوند که در مدت زمان کوتاهی با اطلاعات سطحی و مختصر ، بمباران شوند.راننده در طول دو هفته ، هر روز اطلاعات سطحی را از یک منبع علمی دریافت می کرد و تکرار همین اطلاعات ، باعث شد وارد یک باور اشتباه شود و به خود بگوید : من هم بلدم !
یکی از تکراری ترین توهم آگاهی در جامعه ، مربوط به توهم آگاهی در شناخت سیاست و جامعه است.
و اما این توهم آگاهی از کجا می آید؟
بمباران خبری روزانه ، جامعهِ ما هر شبانه روز ، مورد هدف بمباران خبری انواع شبکه ها هستند . اطلاعات سطحی از دنیای بی کران سیاست که فرد را وارد توهم آگاهی می کند.
یادتان هست که راننده ی داستان ، وقتی با یک پرسش علمی روبرو شد ، چه برخوردی نشان داد ؟ یک : اعتماد به نفس بالا و مثال زدنی داشت ، دو : با لحنی تمسخر آمیز ، جو سالن را به نفع خود تغییر داد و پیکان انتقاد یا سوال را از مقابل خود برداشت و در مقابل حاضرین گذاشت .
افرادی که دچار توهم آگاهی هستند ، اعتماد به نفس بسیار بالایی دارند . همین اعتماد به نفس ، باعث چند رفتار متفاوت می شود : اولا ؛ در مقابل هیچکس و هیچ چیز ، ابراز نادانی نمی کنند! . دوما ؛ معمولا در بحث کردن ، از سه تکتیک ناپسند سفسطه ، تمسخر و توهین استفاده می کنند . ثالثا؛ از حضور در صحنه خیلی خوششان می آید (شومن هستند).
اما متاسفانه جامعه ایران ، به شدت مستعد پذیرش توهم آگاهی ، توسط خود شخص متوهم و مخاطب متوهم است ! چرا ؟! دلایل جامعه شناسی و روان شناسی بسیاری دارد که به چند مورد اشاره می کنم :
۱- نبود مطالعه ۲- نبود آموزش درست از پایه ۳- گرایش جمعی افراد به مسیرهای پیشرفت کوتاه مدت ۴- عشق به سخنرانی در جمع های کوچک و بزرگ. ۵- عشق به همه چیز دانی(کنجکاوی افسار گسیخته) ۶- فاصله قابل توجه دانش روز میان نسلهای جامعه ۷- دوری از علم روان شناسی و قهر با علم روان درمانی.
بنابر علت العلل فوق الذکر ، توهم آگاهی در جامعه به شدت دیده می شود . همه صاحب نظر هستیم ، از پشت تریبون خارج نمیشویم ، اشتباهات خود را قبول نمیکنیم ، باید در همه چیز نظر بدهیم.
هنوز بنیاد و شالوده خردورزی در جامعه ما مستحکم نیست و از در و دیوار این جامعه، کارشناس و متخصص در تمام حوزه‌های سیاسی ، فرهنگی ، اقتصادی ، و مذهبی سبز می‌شود و با در دست داشتن انواع و اقسام رسانه سعی در القای گفته‌های خود دارند، بدون آن که از مبانی و اصول آن آگاهی کافی داشته باشند؛ علی‌الخصوص در سال‌های اخیر که عطش سیری ناپذیر مدرک گرایی کشور را در بحران جدی فرو برده و فرهیختگی و روشنفکری را به ورطه سقوط کشانده است و ما شاهد ظهور نسلی از اندیشمندان و متفکرانِ دارای سواد علمی ، به وسعت یک اقیانوس و به عمق یک بند انگشت هستیم ؛ حاشا و کلا مقصود من رائفیپوریسم باشد. حال در این بحبحه حساس کنونی وظیفه ما سکوت ، مطالعه عمیق و ترویج گزیده گویی است ؛ نه اینکه عملکردی جوگیرانه داشته باشیم و با دو خط استوری و چند #هشتگ تنها به ترشح دوپامین اکتفا کنیم.

  • نویسنده : علی خرسند جلالی